عجب روزگاری شده
نمیدونی به کی باید اعتماد کنی
راست و دروغ رو چطور از بین حرفای آدما باید تشخیص داد؟!!
آهای وجدان
تو وجودِ کی بیداری؟میخوام بدونم تو وجودِ کی؟
بیدار شو که دیر شده
چطور میتونی خواب باشی و به صاحبت اجازه بدی با احساساتِ آدما بازی کنه؟
یه دوستی میگفت تنها چیزی که قابل بازگشت نیست، زمانِ از دست رفتست...
خدا واسه هیچ یک از بنده هاش نیاره اون روزی رو که به نقطه ای برسی و ببینی
اونچه که تویه مدت زمانی فک میکردی داری طعم خوش رسیدن به آرزوهاتو
میچشی، در واقع سرابی بیش نبوده...
آهای آدمِ بی وجدان
اون مدتی که خیلی راحت دروغ میگفتی
احساساتِ یه موجود همنوعِ خودت رو بازی میدادی
در آخر دلشو شکوندی و زخم زدی رویِ دلش واسه همیشه
زمینش زدی و زیر پاهات لهش کردی
و رفتی و رفتی و رفتی...
چطور فک کردی میتونی راحت زندگی کنی؟؟؟
یه نگاه به بالا سرت بنداز
در حقِ کی بد کردی؟؟
بدون یه چرخی هست به نام چرخِ روزگار
که یه روز به سمت بنده یِ زمین خورده هم میچرخه و اون بلند میشه از جاش
بدون دنیا دارِ مکافاتِ
با هر دست بدی، با همون دستم پس میگیری
سر خودت نیاد، سر عزیزانت میاد
منتظر باش که حتی تو آخرین نفست، همین زجری که دادی رو بچشی
مطمئن باش که اون روز و اون لحظه میرسه و با خودت میگی:
خودم کردم که لعنت بر خودم باد...
برچسب ها:
دست و دل نوشته ,
درد دل شکسته ,
[ بازدید : 493 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]